-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1385 15:15
این وبلاگ تعطیل می باشد به اینجا مراجعه کنین ===> مرد قبیله <===
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 آذرماه سال 1382 06:37
اینم ادامه داستان ببخشید که دیر اپدیت کردم............... به محل تجمع نزدیک می شدم . زن جوانی که معلوم بود باردار است ، جلوتر کنار دیوار دستشویی زنانه از حال رفته و سایرین تلاش می کردند او را از محل دور کرده و به هوش بیاورند. دو سه نفر با اشاره چند زن بدون درنگ وارد ساختمان دستشویی شدند و دقایقی بعد در حالی که جلوی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 آذرماه سال 1382 21:36
خوب اومدم که داستانه دیگیی رو شروع کنم.............. ولی خود مونیا عجب قرار وبلاگی بود از بس هوا سرد بود که همگیمون یخ زده بودیم جایه خیلی از دوستان اونجا خالی بود ولی خوب اشکال نداره به امید خدا توو قراره بعدی همدیگرو ملاقات میکنیم........ خوب اینم از قسمت اول داستان ما ...................... از کنار هم گذشتیم بدون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آذرماه سال 1382 14:16
قلم بتراشم از هر استخوانم مرکب گیرم از خون رگانم بگیرم کاغذی از پرده دل نویسم بهر یار مهربانم بله دوستان داستانی که نوشتم واقعیت داشت و فعلآ مشغوله نوشتن داستانه دیگیی هستم که اون هم واقعیت داره....................... واما این فلش که خیلی جالبه و دوست دارم که شما دوستان عزیز این فلش رو ببینید...... منتظره داستان بعدی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 آذرماه سال 1382 09:21
و اما قسمت اخر این داستان پدر و مادرش بیشتر اوقات خارج از کشور پیش دخترشون بودن. از دوستی ما پنج ماهی گذشته بود که یه روز منو به خونه شون برد. اون روز خیلی ساده گذشت. از من پذیرایی کرد و آلبوم خونوادگیشون رو به من نشون داد. وقتی سنگینی برخوردش رو دیدم بیشتر از پیش ازش خوشم اومد،اما چند دقیقه کافی بود تا بفهمم همه چیز...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 آذرماه سال 1382 22:40
فقط یک قسمت مونده.................................. اون روزا ۱۸ سالم بود که مامان از مصطفی جدا شد و خواهر کوچیکم «مرجان» رو هم از شوهرش گرفت. مرجان از همون بچگی به خاطر نارسایی کبدش دایم تحت معالجه بود. بیچاره مامان دارو ندارش رو واسه معالجه مرجان خرج میکرد. مرجان بچه حساسی بود، تا زمین میخورد خون دماغ میشد. چهار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آذرماه سال 1382 06:21
این داستان تا دو قسمت دیگر ادامه دارد.................... اون موقع ها که بابابزرگ زنده بود، خودش جواب همه رو میداد، ولی بعد از مردنش بود که فهمیدیم چقدر تنها و بی کسیم. گاهی اوقات احساس میکنم این دنیا با همه بزرگیش واسم خیلی کوچیکه. ۱۲،َ۱۳ ساله بودم که یه روز مامان بعد از کلی مقدمه چینی به من فهموند باید کم کم عادت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 آبانماه سال 1382 22:39
ادامه داستان برای اولین بار طی پنج سال گذشته احساس کردم از آن دختر سرگردان خجالت میکشم. احساس میکردم به خاطر هیچ چیز، من بر او رجحان ندارم. - خب چی شد...؟ فقط راستش رو بگو... و الا از چشات راستش رو کشف میکنم. مطمئن بودم که او حقیقتاؤ راستش را از سیمای من خواهد فهمید. - نیازی به دروغ گفتن یا قسم خوردن ندارم، میترا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 آبانماه سال 1382 14:47
یک نوشته فقط به خاطره او - راستش رو بگو، تا حالا هیچ عاشق شدی!؟ - منظورت اینه که...؟ - تو کاری به منظورم نداشته باش... طفره نرو، جواب سوال من، فقط یه کلمه س... آره یا نه؟ - خب راستش اینه که تا حالا واسم پیش نیومده، اما منظورم این نیست که هیچ وقت بهش فکر نکرده باشم یا با عاشق شدن مخالف باشم. اتفاقاؤ برعکس، به نظرم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 آبانماه سال 1382 19:58
یک پسر کوچک از مادرش پرسید ; چرا گریه میکنی؟ مادرش گفت:چون من زن هستم. پسر بچه گفت: من نمیفهمم. مادر گفت:تو هیچگاه نخواهی فهمید. بعدها پسر کوچک از پدرش پرسید:چرا مادر گریه میکند؟ پدرش تنها توانست به او بگوید:تمام زنان برای هیچ چیز گریه میکنند.پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد تبدیل شد ولی هنوز نمیدانست که چرا زنها گریه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 آبانماه سال 1382 05:58
سلام دوستان عزیزم من واقعآ شرمندم ازاینکه دیر اپدیت کردم و امیدوارم که من رو بخشیده باشین. من به شدت گرفتار بودم توو این چند وقته و باز هم میگم شرمندم,توو این دوره زمونه همه گرفتارن و من فکر نمیکنم کسی توو زندگیش گرفتاری نداشته باشه البته بعضیها هستند که اصلآ گرفتاری ندارن و فقط گرفتاری رو به وجود میارن و شما هم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 آبانماه سال 1382 00:07
میخوام تمام دوستانم را پولدار کنم ۱.روی لینکه زیر کلیک کنین http://www.resource-a-day.net/member/index.cgi?pooldar ۲.یک صفحه براتون باز میشه که در بالا سمت چپ باید ایمیل خودتون رو وارد کنید و روی سابکریب کلیک کنین. ۳.بلافاصله یک ایمیل برای شما ارسال میشود که در ان یک ادرس ایترنتی هست که روی کلیک میکنید و فرم ثبت نام...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 مهرماه سال 1382 15:41
عشق یعنی عاشقی را ساز کردن لب دیوار غم ها راز کردن عشق یعنی رفتن بالا به اوج عشق یعنی بستن دریا به موج عشق یعنی جامه ها از تن دریدن عشق یعنی ناله ها از جان کشیدن عشق یعنی همچو پروانه پریدن چو بلبل سینه ها از غم دریدن عشق یعنی تا چه بینی در دیاری در نیستان در گلستان هر دیاری به هرجه روی کردی گل بیابی صد نشان از غم بلبل...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 مهرماه سال 1382 20:00
عشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــق زندگی با عشق هرگز تیره نیست پس بیائید همه عاشق باشیم عاشق شب. عاشق روز. عاشق ماه و زمین عاشق حق باشیم زندگی با عدل هرگز تیره نیست پس بیائید همه عادل باشیم و ببینیم چه فرق است میان نفرت و عشق راستی کدامین بهتر است؟ بنظر عشق. ولی نفرت و بیزاری هم به زمانش خوب است پس بیائید...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1382 14:56
می شود با تو می شود با تو نگاهی تازه کرد عشق را مهمان این کاشانه کرد می شود با دستهای پاک تو قمریان را از قفس آزاد کرد می شود در باغ رویاهای خود هر شب وروز از نگاهت یاد کرد می شود حتی برای سالها نام زیبای تو را تکرار کرد می شود غمگین ترین روزها با نگاهی بر دوچشمت شاد کرد می شود با چشم سرشار از سکوت عشق جاوید تو را...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 شهریورماه سال 1382 13:50
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 شهریورماه سال 1382 13:55
گل عشق بیا تا شب ما چراغان شود به جانها گل عشق، مهمان شود بیا تا زعطر نفس هاى تو درودشت آیینه بندان شود ببارد گل از طاق آیینه ها زمین و زمان نور باران شود ثمر آورد شاخه انتظار جهان روشن از نور قرآن شود بیا تا دل عاشق ما پر از نواى دل انگیز باران شود شکوفا شود گل به بزم چمن بهارى دل باغ و بستان شود بیا تا گل چشمه آفتاب...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 تیرماه سال 1382 22:13
کی ببینم چهره زیبای دوست ؟ کی ببویم لعل شکر خای دوست ؟ کی در آویزم به دام زلف یار ؟ کی نهم یک لحظه سر بر پای دوست ؟ کی بر افشانم به روی دوست ، جان ؟ کی بگیرم زلف مشک آسای دوست ؟ این چنین پیدا ز ما ، پنهان چراست ؟ طلعت خوب جهان آرای دوست ؟ همچو چشم دوست بیمارم ، کجاست ؟ شـِکـّری ، زان لعل جان افزای دوست ؟ در دل تنگم ،...
-
فرشته نجات
سهشنبه 24 تیرماه سال 1382 01:24
سلام من واقعا نمیدونم توو این دنیا چی میگذره. چیزی هم به ذهنم نمیاد که بنویسم امیدوارم منو ببخشید . اشک ، دلیل عشق است و نشانه پیوند. اشک ، زبان دل است و شاهد شوق.
-
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک
پنجشنبه 19 تیرماه سال 1382 17:40
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک، شاخه های شسته ، باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید، برگهای سبز بید، خوش به حال چشمه ها و دشتها، خوش به حال دانه ها و سبزه ها خوش به حال غنچه های نیمه باز، خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز خوش به حال جام لبریز ازشراب، خوش به حال آفتاب. ای دل من، گرچه در این روزگار جامه رنگین...
-
عکسهایی از گروه metallica
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 21:49
خوب این دفعه عکسهای metalica رو براتون گذاشتم امیدوارم که خوشتون بیاد میدونید چیه دوستان من این چند وقته خیلی دلم گرفته . به خاطره همین ذهنم برای شعر نوشتن و یا پیدا کردن یه شعر قشنگ ازاد نیست. دفعه بعد که حالم گرفته نبود براتون یه اموزش که همه می تونن باهاش عشق کنن مینویسم. یا حق این هم وبلاگ دیگه منه میتونید ببینید...
-
کار با عشق
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1382 21:56
و اکنون با تو بگویم که کار با عشق چیست ؟ کار با عشق آنست که ﭘا رچه ای را با تارو ﭘ ودِ قلب خویش ببافی بدین امید که معشوقِ تو آن را بر تن خواهد کرد . کار با عشق آنست که خانه ای را با خشت محبت بنا کنی بدین امید که محبوب تو در آن زندگی خواهد کرد . کار با عشق آنست که دانه ای را با لطف و مهربانی بکاری و حاصل آن را با لذّت...
-
FTP HACK
جمعه 6 تیرماه سال 1382 22:41
خوب این هم اموزش هکی که قولش رو بهتون داده بودم این متن تنها برای اموزش و کسب اطلاعات است من هیچ مسئولیتی برای اقدام غیر قانونی شما رو ندارم این هکی هست برای ویندوز و شما میتوانید ان را بکار ببرید برای بدست اوردن پسورد فایلها. این کار احتیاج به ftp protocol دارد اما شما میتوانید انها را اجرا کنید که پسورد برای login...
-
آسمان عشق
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1382 14:06
من از نگاه روشنت پر از ترانه می شوم ببین ز بوسه دلت چه عاشقانه می شوم نشسته ام ز عشق تو به روی بال آسمان سوار بر ستاره ها رسیده ام به کهکشان به اوج قصه رفته ام، ز هفتخوان گذشته ام به قلب تو رسیده ام ،به خانه فرشتگان
-
چت با paltalk
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 13:39
نمیدومنم تا حالا با پالتالک چت کردین یا نه؟ ولی چت پالتالک خیلی بهتر از یاهو هست و دیگه کسی نمیتونه هکتون کنه اینم شکلش هست, شکل و شمایل نداره ولی خیلی عالیه برای چت کردن البته شکلش خیلی عوض شده , وقتی دانولدش کردین شکلش رو میبینین خوب چت خوش
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 خردادماه سال 1382 10:08
گردوهای عاشق را به آسمان اندیشه آویز. ذکر جمیل نامت را قلم به بال شاپرک زنم.
-
اموزش
دوشنبه 19 خردادماه سال 1382 00:19
خوب به نظره شما اموزش هم توو وب لاگ بنویسم؟ در ضمن هر کی هر مشکلی داشت می تونه به من بگه و من سعی مکنم کمکش کنم در حقیقت این وب لاگ برای شماها هست من و مریم همتونو دوســـــــت داریم اکه تعداد به اندازه کافی بود من اموزش رو تو این وب لاگ راه اندازی میکنم
-
metallica
جمعه 16 خردادماه سال 1382 23:45
خوب این دفعه میخوام در مورد یک گروه پر طرفدار صحبت کنم که من به تازگی از این گروه خوشم اومده خوب اینیکه میبینین به جای عکسش یه علامت سوال هست جیسون نام داره که میتونم بگم که من بیشتر به خاطر جیسون بوده که طرف داره metallica شدم خیلی ها میگن که جیسون با جیمز سر یک موضوع خاص حرفشون شده و این باعث شده تا جیسون از گروه...
-
خوش امد گویی
جمعه 16 خردادماه سال 1382 22:25
سلام این یه سایت دیگه هست که درست کردم در واقه اون یکی سایتم رو هک کردن خوب حالا بگذزیم که چه جوری هک کردن مهم این هست که من این سایت رو برای دیدن شما دوستان گلم ایجاد کردم